غروب شوم
غروب شوم

غروب شوم

ماه رمضون و حرفهای دل

از عید به علت کرونا و  قرنطینه و به اصرار بچه ها تا دو ماه هیچ جا نرفتیم و در منزل بودیم 

ماه رمضون دیگه دیدم دلم طاقت نمیاره شبهای احیا بود که تصمیم گرفتم برم خونه ی دادش بزرگم 

داداشم  گفت می خوای بریم بهشت زهرا سر خاک اموات موافقت کردم  ولی وقتی رفتم پشیمون شدم  از بهشت زهرا زفتنم چون 

یه کرونایی آورده بودن نزدیک قبر پدرم

و مادر شهید بود که در اثر کرونا فوت کرده بود و  برای نماز میت چند نفری بیشتر نبودن و برادرم رفت که براش نماز بخونه

بلاخره همه ی اون افراد که اونجا بودن مشکوک بودن و می نونستن ناقل بیماری باشن 

من خیلی نگران شدم و استرس گرفتم

در هر صورت از اینکه آمده بودم تهران خوب بود و حال و هوام عوض شده بود

خدا انشالله به خیر کنه

خطر از همه دور باشه 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد