غروب شوم
غروب شوم

غروب شوم

وصیت نامه .....

به نام خدا

سلام به دختر عزیزتر از جانم زهراجان

وصیتی دارم که امیدوارم هر چقدر که در توانت هست عزم تو جذم کنی و بهش تا حد امکان عمل کنی

من تو زندگیم و تو تر بیت تو خیلی خیلی اشتباه کردم ؛ همینطور دخالت میترا تو تر بیت من تاثیر به سه زایی داشت

محبت بی حد و اندازه ی من و از اینکه نمی تونستم ناراحتی  بچه هام رو ببینم سعیم بر این بود که تمام خواسته هاشون رو براشون به تمام و کمال براورده کنم وهر چی که می خوان رو بدون در نظر گرفتن بیشتر مسایل وضررهاش براشون فراهم کنم برای من رضایت بچه هم خیلی مهم بود و اینکه اعتماد بی حد و اندازه ای که به بچه هام داشتم منو سخت در اشتباه فرو برد

بزرگترین اشتباه من فرستادن تو به امل بود چون می دونستم هم اتاقیت سیما هست و میشناختمش

چون می دونستم بی دین و ایمونه چون می دونستم بی حجابه که چه عرض کنم بد حجاب

این فکر رو نکردم که دوست وقتی انقدر  در نزدیکی هم باشه تاثیر خودش رو بلاخره می زاره و تو تحت تاثیرش قرار می گیری

اعتماد بی اندازه ی من نسبت به تو باعث شد من فکرم کار نکنه و چون داشتی می رفتی و بهت سفارش دادم و گفتم زهرا نکنه تو از اون تاثیر بگیری و خجالت بکشی پیشش نماز بخونی باید روش تاثیر بزاری و اونو نماز خون کنی به خیال اینکه چقدر حرفم رو تو اثر داره و چقدر گوش می دی ته دلم قرص بود که اگه اونو نماز خون نکنی لااقل خودت نمازت رو ترک نمی کنی

اگه یک صدم در صد فکرش رو می کردم با اجازه دادن و کمک کردن به تو که بتونی با شرایط طلاقت کنار بیای موافقت کردم بری امل و لی تو به اعتماد من خیانت کردی هرگز قبول نمی کردم که بری و بی نماز و بی حجاب و بی بندو بار برگردی

زهرا به هیچ چیزت کاری ندارم ولی اگه نمازت رو نخونی و ترک کنی هر گز ازت راضی نمیشم و واقعا به تو که دوسال تمام شیر دادم شیرم رو حرومت می کنم

در پایان ارزوی زندگی خوش و بدون دغدغه ای رو برات دارم ؛خوشو خرم سرحال و پاینده باشی

اگه بدی و کوتاهی در حقت کردم منو ببخش و ازم بگذر ؛همیشه نهایت سعیم راضی بودن شما بود و بس

یا حق