غروب شوم
غروب شوم

غروب شوم

چندین اتفاق

باز هم صبح شدو شروع یه روز دیگه ؛نمی دونم خوب یا بد

سال 95 رو به فال نیک می گیریم ؛خیلی توش اتفاقهای خوب افتاد

نامزدیه خواهر زاده ام الهام خانم ؛ جابجا شدن دخترم از یه شهرستان به شهرستان دیگه که نمی دونم باعث بدتر شدنش میسه یا نه   بدنیا آمدنه دوتا از خواهر زاده هم بچه ی الاهه خانم و بچه ی فایزه خانم  و فروش خونه ی پایین مامانم و خرید یه منزل نو و بهتر و تحویل گرفتن خونه ی برادر بزرگم و جابجایی شون و  همینطور خرید خونه ی برادر کوچیکم و رفتن به منزل نو و بارداری خانمش که تقریبا تو چهار ماهه و دانشگاه قبول شدن خواهر زاده ام زهرا خانم البته دانشگاه تهران با رتبه عالی فکر کنم رتبه ی دو رقمی ؛و رفتن خانوادگی خواهرم مریم به کربلا باهواپیما  بعد از تاسوعا و عاشورا و رفتن مادر و خواهر و خواهر زاده و داماد خواهرم به کربلا برای پیاده روی اربعین حسینی و در ضمن فروش ماشین دامادم و تبدیلش به احسن و خرید ماشین خودمون در تاریخ جمعه 21آبان 1395 بلاخره خدا کمک کردو ما هم ماشین خردیم بعد از مدتها طولانی بدون وسیلهودر نهایت عمل چشم دختر بزرگم با موفقیت

حرف دل ...

امروز سه شنبه 3آبان 95

دیروز رفتیم اسباب اساسیه ی داداش کوچیکم رو بستیم ؛وتا پنجشنبه اسبابکشی می کنن

هفته ی پیشم داداش بزرگم اسباب برد خونه ی جدیدشون

آخه به سلامتی هر دو شون خونه خریدن

برای داداش کوچیکم که سال 95 سال خوبی بود چون هم خونه خرید و هم بابا شد ؛آخه خانمش سه ماهه بارداره

منم زیاد حال و روز خوبی ندارم ؛خیلی از زندگی خسته هستم و احساس افسوردگیه شدید می کنم

به داداش کوچیکم گفتم وقت بگیره و برم پیش دکتر مشاوره

دختر بزرگمم فهمیده که حالم زیاد خوب نیست ولی به روم نمیاه که تلقین نکنم و بدتر نشم

از برخورداش و عصبی شدنش میفهمم که حالم دو فهمیده

برای دختر کوچیکمم خونه گرفتیم و جابجا شده ؛از آمل رفت بابلسر

دانشگاهش تموم شده ولی قصد برگشت نداره همه هی می پرسن پس کی دانشگاهش تموم میشه منم یه جواب سر بالا میدم

بهش گفتم اگه امسال هیچ بهونه ی نداشته باشه نمی تونم بزارم بمونه باید برگرده

یا ادامه تحصیل برای کار شناسی باید بخونه و یا یه کار آبرو مند باید داشته باشه

که بتونم اونو بهونه کنم برای موندنش با حقوقی خوب که ارزش داشته باشه به همه بگم اگه از خونه و خانواده دوره به خاطر کار خوبشه

هوای امروز خیلی بارونیه و گرفته ؛دلم تنگه امروز اصلا حال و حوصله نداشتم و پیاده روی صبح  رو نرفتم

راستی یه وامی گرفتم برای همسری  که ماشین بگیره که انقدر حرف از فروش خونه نزنه به خاطر ماشین

ولی هنوز ماشین مناسب پیدا نکردیم

به امید روزای بهتر