غروب شوم
غروب شوم

غروب شوم

نمی دونم ........آیا اشتباست..........نمی دونم

خدارو شکر نوه ی دومم هم صحیح و سالم به دنیا آمد ؛ و با اینکه کار من دوچندان برابرسخت شده ولی به زندگی مون شادی ونشاط افزوده شد

اصلا وبه هیچ و.جه دوست ندارم ببینم دخترم به سختی بیفته برای همین سعی می کنم همه کارای خودشو و بچه هاشو خودم به تنهایی انجام بدم

کارایی از قبیل نظافت بچه ها و رسیدگی بهشون و نظافت منزل خودم و دخترم و آشپزی با وجود اینکه خیلی متنفرم و پذیرایی اقوام و ........

گه گاهی هم از اطرافیانم طعنه میشنوم و تمسخر می کنن ولی چه کنم که نقطه ضعف من بچه هام هستن دیوانه میشم وقتی که اونارو نگران یا در فشار ببینم

الان دخترم تقریبا 35 روز زایمان کرده هنوز چلش نشده به علت فشار زیاد که رومنه و به علت حرفهای بقیه ترجیع دادم که بعد از چلم دخترم بره پایین

آخه ما در یه ساختمون زندگی می کنیم ما طبقه ی بالا و دخترم طبقه پایین و من دوران بارداریه دخترم تا به امروز که 5شهریوره گفتم برای استراحت بیشتر بیان منزل ما

شاید انقدر گذشت و فدا کاری حماقت باشه وهمه و همه ایراد بگیرن ولی من در مقابل بچه هام کلا بی منطق میشم و گوشام و چشمام کور .و کر میشن

خدا کنه قدر دون باشن ولی وقتی پای بحث در میون باشه و عصبانی بشن تمام این کارای من رو فراموش می کنن که هیچ بلکه ایرادم می گیرن که اگه تو این کار رو نمی کردی چنین و چنان میشد ویا میگن تو باعث شدی بچه بد تربیت بشه و ........

دامادمم که میگه وظیفه هست و برای دخترت میکنی یو ...............

ویک ضرب المثل هست که میگه

خوبی از سر بگذرد نادان خیال بد کند 

در واقع خودمم دیگه از این همه ..................حالم به هم می خوره و خسته شدم