غروب شوم
غروب شوم

غروب شوم

وام ..............

امروز بلاخره وامم درسشت شد نمی دونم چه حکمتی بود که یک ماه دنبالشم همه چیز آماده بود ولی باز به مشکل بر می خوردم دگه کاراش تموم شد و فردا می رم که بگیرم وام به اسم دامادمه ولی قرار شد شریک بگیریم نصف و نصف و قسط شم همینطور

همش بابت بدهکاری می ره و چیزی دستم رو نمی گیره هر وقت که وامی می گیرم به خودم لعنت می فرستم ومی گم آخرین بارمه ولی باز حیا نمی کنم و دوباره دنبالش می رم ؛ امیدوارم واقعا آخریش باشه

چند روز پیش نشستم وبا دختر کوچیکم حساب کتاب کردم و بهش فهموندم که بابا خرج دانشکاهت و کرایه خونه تو زندگیت زیاده ومن از پسش بر نمیام خرجای اضافه تو کم کن ویه زره رعایت کن

واقعا با این هزینه های زیاد و گرونی و .......منکه دوجا دوجا دارم خرج می کنم واقعا دیگه بریدم منتظر این هستم تا دانشگاه دختر کوچیکم تموم بشه و از شهرستان برگرده شاید کمی وضع مون بهتر بشه

به امید آن روز



اذیت ...

با نوهآمدن  دومین نوه م حسابی سرم شلوغ شد و من خیلی وقت نوشتن پیدا نمی کنم

این ویلاگم رو دوست دارم ؛ چون هیچ آشنایی نمی خونه نوشته هام رو و من راحت می تونم دردو دل کنم و خودم رو خالی

دخترم هر کوچیکم ؛ هر روز بیشتر از روز قبل باعث آزار منه وبا کاراش منو شکنجه ی روحی می ده

واقعا درمونده شدم و نمی دونم باید در مقابل کاراش چکار کنم ؛دلم رو خیلی میشکونه و هر روز من صدای ترکهای قلبم رو میشنوم

تقریبا دیگه هیچ امیدی بهش ندارم . مقصرم خودمم که تو تربیتش اجازه دادم دختر بزرگم دخالت کنه

روانشناسی خونده و می خواست خواهرش امروزی باشه غافل از اینکه خواهرش جنبه نداشت

خیلی ملاحظه شو کردیم . البته که اشتباه نکردیم ولی هر کسی یه ظرفیتی داره دختر من کاملا آدم بی ظرفیت وبی جنبه ای بود و ما این رو خیلی دیر فهمیدیم ؛ وقتی که دیگه کار از کار گذشته بود و جایی برای جبران نداشت