غروب شوم
غروب شوم

غروب شوم

چند سال دیگه .........

 احتمالا چند سال دیگه به این روزای خودم بخندم

فعلا که ذر حال حاضز حال  و روز خوشی ندارم

روزای بد همش فکرو خیال روزایی که هر  روزش یک عمر و هر ساعتش چند روز به نظرم میاد . و هر ثانیش چند ساعت .  

احساس می کنم دیگه بریدم و تحمل ندارم .

فکرو خیال خیلی داعونم کرده 

مثل یک مرده ی متخرکم

یک مرگ تدریجی ؛ با یک دنیا فکرو خیال

دارم دق میکنم . تحمل ندارم . دیگه خسته شدم دارم کم میارم


طلاق

بلاخره در تاریخ 26 شهریور رفتیم طلاق رو ثبت کردیم. و سیقه ی طلاق جاری شد .

و تو شناسنامه ی دخترم مهر طلاق خورده شد .

نمی تونم  بگم چه احساسی داشتم .قابل ذکر نیست !!!!!!!!!

می ترسم ؛ دلم آشوبه شور می زنه ، نگرانم ؛

من موندم و یک دنیا فکر و خیال جور وا جور

چرا جونا گوش به حرف بزرگترا نمیدن ؟

خدایا خودت به خیر بگذرون   



حکم.........


امروز دوشنبه  17 شهریور بلاخره بعد از این همه دلشوره و اعصاب خورد شدن و نگرانی ؛  حکم طلاق رو گرفتیم .

 دخترم عجله داشت و سریع می خواست بره ثبتش کنه و سیقه ی طلاق جاری بشه  ولی من نگذاشتم و تصمیم گرفتم که عجله نکنیم . و بیشتر فکر کنیم . و با یه کسی که وارد باشه مشفرت کنیم . در نتیجه تصمیم گرفتیم بریم پیش مشاوره

سه شنبه رفتیم پیش مشاوره .

با صحبتهاش تکلیف مون رو روشن کرد . و ما رو تو تصمیم گیری مصمم .

ولی از اونچا که طلاق یک کار ناشایست و ناپسندی تو جامعه ی ما به حساب میاد فعلا عجله نکردیم و رفتیم خونه تا سر فرصت اقدام کنیم  .