غروب شوم
غروب شوم

غروب شوم

اسباب کشی

خدا رو شکر کار اسباب کشی تموم شد و غروب  چهارشنبه ساعت ۱۱/۵ شب راه افتادیم و  پنجشنبه  صبح وسایلهارو جمع کردیم و غروب پنجشنبه راه افتادیم  و  صبح جمعه رسیدیم ، و انقدر خسته بودیم خوابیدیم و ساعت ۹ صبح بیدار شدیم و وسایلهارو پیاده کردیم و ....

انتظار نداشتم صحیح  و سالم  برسیم چون همسری خیلی بد رانندگی کرد و جون مون رو به لب مون رسوند

چند جا مرگ رو به چشمم دیدم ، یه بار انقدر خطرناک  بو د که با دادو بیداد من زد کنار و یه نیم ساعتی خوابید ، یعنی انقدر خوابش میومد که  کنار زدن همان و خوابیدن هم همان

یه بار سنگین از رو دوشم برداشته شد  و بلاخره همه چیز تموم شد و به خیر 

بازگشت به .. ..

بلاخره تکلیفش با خودش و میلاد روشن  شد

با هم یه سفر کوتاه داشتن دخترم باید می رفت شهرستان برای  کارهای دانشگاهش. ، با هم رفتن ولی وقتی برگشت خیلی ناراضی بود و گفت که اصلا و ابدا به درد هم نمی خورن و همون روز که بر گشتن همه چیز رو تمام کردن  

الان در حال رو براه کردن یکی از اتاقهای من هست که رنگ بزنه و آمادش کنه که وسایلهاشو برای همیشه دیگه بیار خونه ی ما

همیشه قبلا می گفت دیگه بر نمی گرده پیس ما ولی ظاهرا تصمیمش عوض شده 

حالا ما امشب یا فردا شب که۲۶ تیر ماه هست تصمیم گرفتیم بریم وستیلهاشو جمع کنیم بیاریم 

احتمال زیاد تا جمعه میاریم و شنبه به بعد می چینیم

بله و این شروع یک پایان 

برگشت به منزل بعد از ۵سال زندگی مستقل داشتن

کمی سخته  ولی  امیدوارم قابل تحمل باشه براش


بیش از یکماه

الان دخترم بیش از یکماه هست که می ره سر کار 

خدا رو شکر همه چیز خوبه و رو براهه ، 

بچه هاش پیش من هستن و من دیگه دارم با شرایط موجود کنار میام و عادت می کنم

اولین حقوقش رو گرفت کلی کیف کردیم حقوق خوبی هم گرفت بالای ۳ میلیون البته چون مشاوره هست  تقریبا حقوق یه دکترا رو بهش می دن

در کل ما راضی و خوشحال هستیم

خدا کنه دانشگاه موفق بشه و به درس خوندنش ادامه بده

چون هم تو حقوقش تاثیر داره هم برای موندن این کار بعد از دو سال 

امیدوارم همه چیز به خوبی پیش بره 

توکل به خدای بزرگ و مهربون ، خدایا کمکش کن لطفا

مشهد

ما دوشنبه آمدیم مسافرت مشهد با دوتا داداشام و زن داداشام و بچه هاشون و با دوتا از خواهر زاده هام

حال مادر شوهرم خوب نبود و بیمارستان بستری بود 

دو دل بودم که بیام باهاشون مشهد یا نه  ، دل رو به دریا زدم و آمدم  خدا رو شکر که خوش گذشت تا حالاش و از این به بعد هم به لطف خدا انشالله خوش بگذره

خدا قسمت همه ی علاقه مندان بکنه زیارت امام غریب خیلی با صفاست

خدا حاجت دل همه رو هم بده انشالله

شروع یه زندگیه جدید

دختر کوچیکم حالا که از آقا مجید جدا شده با میلاد دوستیش رو محکم تر کرده ، و برای اینکه رابطه ی سالم تری داشته باشه سیقه کردن و قرار شد یکماه خودشون رو محک بزنن

خیلی مستحذل هستم  ، برای میلاد چله گرفتم 

اگه قراره با هم بمونن که هیچ و گر نه یه جوری از دخترم  دل زده بشه و بدش بیاد که دیگه اسم دخترم رو به زبون نیاره و بره دنبال سرنوشتش  و زندگیش و  ، وقتش رو حدر نده 

خدا عاقبت همه مون رو ختم به خیر کنه 

و دخترم رو هم کمک کنه و تنهاش نزاره

قضیه ی سیقه رو هم هیچکس جز من و خواهرش نمی دونه و قرار نیست هم به کسی بگیم

خدایا آخرش خوب تموم بشه  ، خودت کمک مون کن