غروب شوم
غروب شوم

غروب شوم

غیبت و عهد شکنی

الان که دارم این رو  مطلب رو می نویسم ساعت نزدیک 3 نصف شبه

احساس خوبی دارم وقتی که همسرم خونه نیست و شیفت شبه چون خیلی آرامش دارم

امروز یکشنبه 13 تیرو 27 ماه مبارک رمضانه البته چون از 12 شب گذشته باید بگم  دوشنبه  14 تیر ماه و  28 ماه مبارک رمضونه

و من امشب سحری مهمون دارم و مامانم و برادرمو زن داداشم و بچه هاش اینجا هستن و باید سحری درست کنم

برای همینه که تا الان بیدارم و از نیمه شب لذت میبرم  ونبودن همسرم لذت رو بیشتر می کنه برام چون نیست که  به همه چیزم کار داشته باشه و سر به سرم بزاره و زندگی رو برام جهنم بکنه

خوب ماه رمضونم تمام شد و من هیچ تعغییری نکردم  در حالی که قبل از ماه رمضون حتی می تونم بگم قبل از ماه رجب و شعبان با خودم عهد بسته بودم که تو خودم تعغییر هایی ایجاد کنم ولی وقتی نشد تصمیم گرفتم از وقت باقی مونده استفاده کنم ولی متاسفانه نتونستم

همچنان با خودم شب احیا قرار گذاشتم که از یکی فقط یکی از گناهام دوری کنم و اصلا فکر نمی کردم همون صبحش شب قدر بیدار بشم و قرارم رو فراموش کنم و گناهم رو دوباره تکرار کنم

خیلی برای خودم متاثر شدم و از خدا خجالت کشیدم ولی چه کنم که شیطان دست از سرم برنمی داره و توبه شکنی میکنم

خیلی خیلی سخته که آدم بتونه جلو ی خودش رو بگیره و غیبت نکنه من هر وقت جدی تصمیم گرفتم همسرم باعث شد عهدم رو بشکنم

امیدوارم روزی برسه که دیگه غیبت نکنم

هنوز همچنان از زندگیم راضی نیستم و خیلی مشکلات دارم و هر روز دارم داغونتر از روز قبل میشم ولی چاره چیه

زندگی نیست که مرگ تدریجیه ؛ مثل یه مرده ی متحرک روزا و شبهام رو می گذرونم

نمی دونم بقیه ی عمرم چه جوری سپری میشه ؛ نمی دونم چقدر دیگه از عمرم باقی منوده عایا میشه چند شبی اونجوری که می خوام زندگی کنم یا نه و نمی دونم که کدوم یکی از ما زودتر از این دنیا می ریم و .............ودیگر هیچ