آماده کردن منزل ؛ برای مراسم سالگرد

هنوز تو حال هوای خاستگاری  از دخترم  بودم .  که دیدم نزدیک سالگرد پسرم هست . وباید خودم رو آماده می کردم برای گرفتن مراسم سال . از اونجا که همسرم هیچ وقت به خودش زحمت فکر کردن رو نمی ده و همه مسولیت رو دوش منه  داشتم برنامه ریزی می کردم . که چه روزی مناسبه وچکار باید کرد . و قرار شد پنج شنبه  11 مهر ماه  بریم سر مزارش و همونجا زیارت عاشورا و کمی مداحی و پزیرایی  و ..................و تدارک برای نهار و شامی که اگر از راه دور میو مدن  من باید آمادگی شو می داشتم . . و ........در نتیجه سه شنبه  9 مهر آخر شب  با دامادم رفتیم دنبال خرید . و هماهنگ کردن مداح و..............

 وفرداش که صبح چهار شنبه باشه شروع کردم به  رسیدن  کارام تا حتی غذای فردامو هم آماده کرده بوذم .  و بلاخره تا اذان مغرب کارم تموم شد . خواستم کمی بشینم که استراحت  کنم که گفتم اگه بشینم دیگه توان بلند شدن رو ندارم . همه چیز رو رو به راه بود . وضو گرفتم نماز مغرب  وعشاء رو که خوندم  یک دفعه دخترم صدام کرد . رفتم پیشش گفت :فکرمی کنم کیسه آبم پاره شده همینجوری داره ازم آب می ره .خیلی هول کرده بودم . با عجله به دکترش زنگ زدیم و گفت باید خودشو برسونه بیمارستانی که حتما دستگاه داشته باشه چون بچه هفت ماهشه و باید بعد از دنیا آمدن تو دستگاه باشه .وخیلی سفارش کرد که باید عجله کنیم . و  ما با این وقت کم باید به سفارش دکترش هم سر راه آمپول تهیه می کردیم به دخترم  می زدیم و هم از شهرستان خودمون رو به تهران می رسوندیم  .و..................




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد