آشنایی دو خانواده با هم .........


 داشتم تدارک مهمانی برای خاستگاری رو انجام می دادم ؛ودر حین کار فقط فکر می کردم  . فکر  ؛فکر ؛ فکر  ؛ و بلاخره مادرش و دو تا خواهراش آمدن  دیدن و رفتن  . نمی دونم نظرشون در مورد دخترم چی بود . آخه اون خانواده دخترم رو نمی شناسن و از نجابتش خبر ندارن . وشنیدن طرز آشنایی و درست نبودن این آشنایی دید اونا رو نسبت به دخترم به اشتباه انداخت و فکر می کنن دخترم از این دخترهاست که تو کوچه خیابون دوست بش و ...........

اگه دخترم رو می شناختن واز خصلت درونش با خبر بودن .........

و..............من اصلا از خانواده اش خوشم نیومد . آمدن دست خالی دریغ از یک شاخه گل یا یک جعبه شیرینی !!!!!!!!!!!!!!!


پ . ن : پدر هم نداره . فکر می کنم مادرش خیلی بهش وابسته شده .  




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد